روز‌هایی‌ که تو ایران بودم، وقت زیادی برای نوشتن در مورد تجربه هام و نگاهم نسبت به مردم داشتم، اما متاسفانه در آن دوران اینترنت نداشتم. 

در روز اول، از بس ذوق بودن در شهر و وطنم را داشتم که ساعت ۷ صبح از خانه زدم بیرون، و برای پیاده روی به کنار رودخانه رفتم. پارک‌های اصفهان خیلی‌ زیبا هستند، و من از راه رفتن در آن بسیار لذت بردم. پیاده روی در محوطه میدان نقش جهان اصفهان، و بازار‌های اون بسیار لذت بخش بود. دیدن پارک‌های شلوغ، و مردم در خیابان ها، پشت در سینما، و کنار پل‌ها خیلی‌ خوب بود. من فرصت این را داشتم که از موزه چهل ستون بر دیگر دیدن کنم. خوش بختانه در آن موزه، راهنمای صوتی به زبان انگلیسی‌ وجود داشت، و توریست‌ها می‌توانستند به راحتی‌ در مورد موزه اطلاع کسب کنند. راهنمای صوتی به زبان انگلیسی‌ بسیار گویا و سلیس بود.( من راهنما صوتی به زبان انگلیسی‌ نگرفتم، اما یکی‌ از دوستان انگلیسی‌ زبانم وقتی‌ گوش میداد، من هم گوش دادم.)

دیدن دوستان و اقوام، یکی‌ از لذت بخش‌ترین قسمت‌های سفرم به ایران بود. آرزو می‌کنم که می‌توانستم زمان بیشتری را در کنار دوستانم بودم.

یکی‌ از چیز‌هایی‌ که باعث تعجبم شد، دیدن آن همه ماشین شیک و شاسی بلند در محدودهٔ شهر بود.

برای من که چند سالی‌ در ایران نبودام و رانندگی‌ در ایران را فراموش کردم، نشستن در ماشین، مثل نشستن در ماشین وحشت بود. 

در روز اول، به همراه یکی‌ از بستگانم به دنبال گرفتن سیم کارت رفتم. خانم فروشنده وقتی‌ فهمید که از آمریکا آماده ام، چپ چپ، و بد قیافه عبوس من را نگاه میکرد. برخورد اکثر فروشنده ها، بد مشتریان خیلی‌ بد بود، و با بد خلقی‌ با مشتری‌ها بر خورد میکردند. 

سیستم بانکی‌ در ایران بسیار پیشرفت کرده بود، و همه با کارت بانک خرید میکردند. همهٔ مغازه‌ها و مطب ها، کارت خوان داشتند.

بعد از چند هفته بودن در ایران، حس می‌کردم که اینجا خونهٔ‌ من هست، و فکر اینکه برگردم اذیتم میکرد. البته الان هم تطبیق پیدا کردن دوباره به اینجا راحت نیست.

متشکرم از دوستانم، و فامیلم که خاطرات خیلی‌ خوشی‌ را برام رقم زدن.

رفتن به ایران را به همهٔ دوستان ایرانی‌ خارج از کشور پیشنهاد می‌کنم. دوستان ایرانی‌ داخل ایران، قدر زندگی‌ در ایران را بدونین، و از بودن در اون لذت ببرید.